#عشق_من P1

پارت اولم ها جانمونی بدو بیا
بزن ادامه
داستان به ۱۷ سالگی من برمیگرده
مهمونی خونه هانسل بود قرار بود شب هم بمونیم ماهم لباس بردیم برای شب نشینی
وقتی رسیدم شکه شدم
هانسل میا هم دعوت کرده بود
قرار نبود این اتفاق بیوفته ولی افتاد
به میا اهمیت نمی دادم نمیخواستم حسی که بهش دارم رو بفهمه
تو حال خودم بودم که دیدم هانسل روی میا آب ریخت میا هم عصبانی شد یه چنتا دادزد بعد دوتا بامشت هانسل رو زد و رفت از توی کیفش لباسشو دراره
رفت یه گوشه از پذیرایی که دید نداره لباسشو عوض کنه چند قدم اونور تر من نشسته بودم وکلم توگوشی بود که دیدن هانسل گفت که ببینم میا داره چیکار میکنه منم بیخبر از همه جا نگا کردم
وبا میا که تازه داشت لباسشو میپوشد روبه رو شدم خوبا لباس زیر داشت ولی شونه ها وشکمش معلوم بود مردم از خجالت
خشکم زده بود نمی تونستم سرم رو تکون بدم
بالاخره میا لباسشو پوشید اومد و ....
خوب خوب خوب
ببخشید که کم بود دوباره واستون میزارم
اگه دوست داشتی لالیک کن
نکته ای.پیشنها.فوشی چیزی در مورد رمان داشتید بگید
خیلی خوشحال میشم که مشکلات رمانم رو بفهمم از زبون شماها
تا پارت بعدی بای بای