عشق_من p4

#عشق_من
#پارت۴
[از زبون میا ]
وقتی داشتیم صبحونه میخوردیم ناخوداگاه هواسم به تام پرت شد داشت با گوشیش ور میرفت خیلی نازو کیوت بود
اَهه میا چی داری میگی اون فقط یه دوسته یه دوست
تام: وای به کل یادم رفت
میا:چی رو
تام: این که .....
[از زبون میا ]
یهو نزدیکم شد اونقدر نزدیک که نمیتونستم نفس بکشم
بدنم گر گرفته بود داشتم می سوختم یهو
..
<برو پایین تر>
<یه زره دیگه>
<وایسا>
تام:قهوه میخوری یا شیر تازه آبمیوه هم داریم
صبح رفتم هم شیر گرفتم هم آبمیوه
میا:ا..ا..آب. آبمیوه
تام:میا ....ترسیدی 😄
فکر کردی میخوام چیکار کنم هاااا😏
میا:ه.ه...هیچی🫣
تام:راستی یه نوبت برات گرفتم که بریم دکتر
دکتره دکتر خوبیه رفیقمه نگران پولش هم نباش
بامن
میا:نه آخه......
[از زبون میا ]
نذاشت حرفم تموم شه که یهو انگشتش را گذاشت روی لبم
تام:هیسسسس
تو کاریت نباشه
من رفیقه توهم نباید دخالت کنی بالاخره من باید هواتو داشته باشم الانم زود صبحونتو بخور که باید بریم
میا:باشه🫣
[از زبون میا ]
لباسامو که پوشیدم رفتم پایین وبایه صحنه عجیب رو به رو شدم تام بدونه تیشرت بود وتازه داشت تیشرتشو میپوشید ناخوداگاه خشکم زد و بهش خیره شده بودم
[از زبون تام ]
تیشرتمو که پوشیدم برگشتم دیدم میا داره نگام میکنه
شده بود مثل گوجه سرخه سرخ
یهو برگشت
میا:واییی.......ب..ب..ببخشید
[از زبون تام ]
برگشت وهی زیر چشمی نگام میکرد
یهو یه شوکی بهم وارد شد قلبم شروع کرد به تند تند زدن کنترل نگاهم رو از دست دادم تا به خودم اومدم دیدم میا جلومه وداره صدام میکنه
میا:تام...تام...خوبی
تام:ا..ا.اره خوبم بریم ؟
میا:آره بریم